۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

منبر

به اشتباه
خدایت را
در محضر منبر می جویی ...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

استیک ِ آبدار


ای آنانی که فکر کردید اگر ما در گودر می چرخیم،
در قرار های فرندفیدی حضور بهم می رسانیم و
وبلاگ به روز می کنیم
پس ریزش هنر از انگشتانمان منتفی ست؛
در توبه باز است.
هنر ِ دست ِ ما را ببینید و توبه کنید D-:


دلتنگ ِ بی قرار

من
دلتنگ بوسه های ناگهانی!
تو
بی قرار ِ تسبیح گمشده!
عجب از کار ِ خداو توو من.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

حقیقت

زلال بود نگاهم
پیش از گرد حقیقت.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

زندگی2

صورتت گم در موهایم
خودم تنگ در آغوشت
زندگی می گذرد...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

تکیه

مزه ی لبانت!
آنگاه که بر انگشتان پایم
تکیه زده ام ...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

تب

به آرزوی دستانت
تب می کنم.

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

عذاب وجدان

اونی که باید توقعی داشته باشه منم به خدا!

به خاطر کاری که در ازای توقع شما انجام ندادم به من عذاب وجدان تزریق نکنید.

خودم هزار و یک فکر و خیال و بدبختی دارم.

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

دیشب

دیشب خیلی به من خوش گذشت. بعد از مدتها اینقدر خندیدم که لپام درد گرفت. مجددن خیلی خیلی خوش گذشت. با تشکر از همه ی دست اندرکاران خصوصن :

بزرگ میزبان دو عالم : خاطره کف و سوت و هورای حضار
مهمان ویژه ی مراسم : احسان //
سرور دود کش های کهکشان : علی //
حضرت خالطور و بانو : فربد و دنیا // ضرب در 2
خوش خنده خانم : شهرزاد //
دزد جدید عالم آیتی : حسین مزیدی //

و البته با حضور پر بار و پر برکت همسر خان جان آقا بابک و تاجی D:

۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

زندگی1

سرم روی پاهایت
دستانت به نوازش موهایم
زندگی می گذرد...

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

مهتاب

برای داشتن ِ من
شب نباش
آسمان شو ...

ناگزیر

بینی ام
به گردنت می سایدو
من
ناگزیر از خوابم ...

۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

انگیزه

انگیزه می شوند
لبانت
آنگاه که می خندی

۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

آغشته به آغوشت

تنم آغشته به خیالت،
خواب آغوش میبینم...

...

خاموشیو
من،
از عاقبتش می ترسم...

۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

تو

نگاهت نور
صدایت آب
ببار و بتاب
بر مهتاب