۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه

بارانِ من

رونقِ سفره ی عاشقی اند
حرمتِ دستانِ پاییزیِ باغ ...

۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

حزنِ بی مهتابیِ ایران


تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو-
تو ای با دوستی دشمن

زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید

برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید

تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی؟

گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را -برادر جان-
به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست
...

اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار
...

امروز یازدهمین  سوم آبان است که فریدون مشیری، شاعرِ فقید شده است. ده سال بی بهاریه. 
دلم برای روزهای پر از شعرِ این سرزمین تنگ شده است


تصنیفِ بالا را با صدای شجریان از لینک زیر دانلود کنید:

۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

انتها

تابوت
شکلِ تازه ای دارد
که شبیه من است ...

۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

ستاره

دل دلِ واپسینِ من است
آن کور سویِ
رو به خاموشی 

۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

این روزها

بوسه به بوسه
لبهایم
هم مزه ی تو می شوند...

۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

تنهایی

آدمکی کشید
سرانگشتِ بی کسی،
بر بخارِ احساس ...

۱۳۹۰ مهر ۱۸, دوشنبه

آینه

من ، مدامِ لحظه های
ناهموارِ عاشقیِ
بی فردام ...