مادر بزرگم کشف ِ حجاب ِ رضا خانی را خوب به خاطر دارد و
مادرم حجاب اجباری و تیغ کشیدن های انقلابی را.
شاید سهم من، دیدن روزی با حق ِ انتخاب باشد ...
۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه
سایلنت
نمی دونم از کی ولی خیلی وقته گوشیم سایلنته . هر چند ساعت یه بار یه نگاهی بهش میندازم و می فهمم کی سراغمو گرفته . لطفن تکست بفرستید . یا حداقل از شماره ای زنگ بزنید که من دارمش و می دونم مال شماست تا بتونم براتون تکست بفرستم و به خاطر احوال پرسی از تون تشکر کنم .
با احترام مهتاب
با احترام مهتاب
۱۳۸۹ خرداد ۴, سهشنبه
۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه
قهقرا ، سینما ، هستی 1
پدرم آمده خانه مان.
دخترک دوان می پرد بغلش، می گوید:
" بابایی! فیلم قطب نمای ِ طلایی خریدم! نیکل کیدمن بازی می کنه "
هفت سالگی و نیکل کیدمن ؟!
قهقراست آقا جان ، قهقراست.
دخترک دوان می پرد بغلش، می گوید:
" بابایی! فیلم قطب نمای ِ طلایی خریدم! نیکل کیدمن بازی می کنه "
هفت سالگی و نیکل کیدمن ؟!
قهقراست آقا جان ، قهقراست.
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه
ادبیات ِ گفتاری ِ دست پرورده ی من
یک سال پا به پایش به مدرسه رفتم و آمدم و امروز، آخرین روز ِ اولین سال ِ تحصیلی اش بود.
عکسش را با لباس فاخر و البته آبی رنگ فارغ التحصیلی -روی تابلویی- داده اند دستش.
سرخوش به زمین و آسمان پزش را میدهد، پز عکسش را و با سواد شدنش را.
می پرسم : " جشن خوش گذشت؟ "
می گوید : " جات خالی! لذت مبسوطی بردیم."
و این است ادبیات ِ گفتاری ِ دست پرورده ی من
و من سخت خرسندم.
عکسش را با لباس فاخر و البته آبی رنگ فارغ التحصیلی -روی تابلویی- داده اند دستش.
سرخوش به زمین و آسمان پزش را میدهد، پز عکسش را و با سواد شدنش را.
می پرسم : " جشن خوش گذشت؟ "
می گوید : " جات خالی! لذت مبسوطی بردیم."
و این است ادبیات ِ گفتاری ِ دست پرورده ی من
و من سخت خرسندم.
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سهشنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سهشنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)