۱۳۹۰ دی ۶, سه‌شنبه

زندانی

عاشقی
در حاشیه ی فراموشی
زیر سو سویِ نَفسِ قاصدکی که به آزادیِ مشروطِ بادبادک
دل بسته است
می پوسد

۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

خودکشی

من رمیده نیستم.
اینبار
به اختیار خود
در طلای چشمانِ تو غرق می شوم...
من عاشق می شوم.

۱۳۹۰ آذر ۲۷, یکشنبه

هجومِ همیشگیِ تو

رهایی می خواهم از تو
در دنیایی که حتا
عطر نرگس هایش از آنِ توست...

۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

حجمِ زندگی

اجابت های از دهن افتادهُ
آدم های از قلم افتاده
که من میانشان تاب می خورم ...

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

...

بر این ویرانه پا مگذار 
که برهنه ی احساساتِ من
درنده خو
تیز و برنده
در انتظارِ خونِ تازه اند
بر این ویرانه،
پا مگذار...

۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

معاشقه

بسترم
پر از شب و ماه است
آنگاهشان
که به هم می آمیزند...

۱۳۹۰ آذر ۱۰, پنجشنبه

ما، هر دو بازنده

من دست می کشم
به سقفِ بی انتهای چشمهای تو
تو دست می کشی
به حسرتِ دمیده در هوای سینه ام...

۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

دلتنگ

دچارم
به خواب مرگیِ واژه،
و خیال که نفس نمی کشد...

۱۳۹۰ آذر ۲, چهارشنبه

پاییزِ زمستانی

دلتنگِ نگاهِ توست
در این حالِ نو
تلالوِ برگ های پاییزیِ گم شده

۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

نگاه ِ تو می رقصد

رنگ می پاشد به پاییز
سُرورِ چشمانِ طلائیت...

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

دیوار

انتظارت را می کشم
پایِ پنجره ای که
به سیمان مسدود است ...

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

دلانه

دارایی ام
بی کران است امروز
طلا می بارد
از پاییزِ چشمانت

۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه

زندگی

تحفه ی باد است
مرگی که می آید...

۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه

بارانِ من

رونقِ سفره ی عاشقی اند
حرمتِ دستانِ پاییزیِ باغ ...

۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

حزنِ بی مهتابیِ ایران


تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو-
تو ای با دوستی دشمن

زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید

برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید

تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی؟

گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را -برادر جان-
به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست
...

اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار
...

امروز یازدهمین  سوم آبان است که فریدون مشیری، شاعرِ فقید شده است. ده سال بی بهاریه. 
دلم برای روزهای پر از شعرِ این سرزمین تنگ شده است


تصنیفِ بالا را با صدای شجریان از لینک زیر دانلود کنید:

۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

انتها

تابوت
شکلِ تازه ای دارد
که شبیه من است ...

۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

ستاره

دل دلِ واپسینِ من است
آن کور سویِ
رو به خاموشی 

۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

این روزها

بوسه به بوسه
لبهایم
هم مزه ی تو می شوند...

۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

تنهایی

آدمکی کشید
سرانگشتِ بی کسی،
بر بخارِ احساس ...

۱۳۹۰ مهر ۱۸, دوشنبه

آینه

من ، مدامِ لحظه های
ناهموارِ عاشقیِ
بی فردام ...

۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

نورِ شب

نمی درخشی 
در آسمان من دیگر،
افول کردی ...

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

و آنها برنگشتند

بازی هایِ کودکانه مان
عجینِ با مردن،
اجلِ بی تابِ اطرافمان
پاگیرِ کشتنِ شادی،
من و تو
زبان به مرگ گشوده و
حیرانِ این حماسه ی بی تکرارِ بودن
گم شدیم در هیاهوی خمپاره
در انتظارِ پدرانِ بی بازگشت
در معنای رنگ های یک پرچم
در شوریِ بی انتهای حسرت
در آرزوهای قاصدکِ بی پرواز
و آنچه پیدا شد
ما شدیم
افسردگان دلزده
آگاهان بی عمل
یک نسلِ بی رونق 

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

تولد

کودکی در من نیست
این انبوهِ غصه های بی سرزمین ست
که در من هست می شود ...


پ.ن :
و من به رنگِ شادی،
عمر دوباره شان را
می زایم.

۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

وقتِ عاشقی

ساعتِ نگاهت
در دلم زنگ می زند
بیدارم عزیزم، بیدارم.

۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

من سیمین ام*

بغض دارم امروز، مدام. نمی دانم بغضِ دلتنگی و دوریست یا تاثیر کثافت مواج در هوا ، شاید تاثیرِ رفتار نامردان این سرزمین است ، نمی دانم ...
شاید حتا تاثیر تبریکاتِ سالگرد ازدواج باشد که نیمی شان سراغ کودک دوم را می گرفتند...
آنها که نمی دانند اما من و بغضم می دانیم که به همین اولی هم زندگی را بدهکارم . دومی چرا ؟ خودم را بدهکار تر کنم ؟
من سیمین ام، در عجب این همه پستی و پلشتیِ اطرافم ...
روزی که من کودکم را زادم ایران جای بهتری بود و توهمِ من این بود که بهتر هم خواهد شد.
اما نشد. دانشگاه ها سهمیه بندیِ جنسیتی شدند و من نگران شدم. نگران تر از اینکه برای ارث و دیه و مهریه بودم.
لایحه ی حمایت از خانواده به مجلس رفت و تهِ دلِ من لرزید ...
حالا هر روز خبری دوباره نگرانم می کند، حالا من که روزی مادری خوشحال و امیدوار بودم، نگران و لرزان و ترسانم.
حالا دیگر سهمیه بندی جنسیتی جای خودش را به تفکیک جنسیتی داده
حالا به جای ارث و دیه نگران دختری هستم که قرار است مدرسه اش، زندان باشد.
من سیمین ام، می خواهم بروم ...
من آدمِ ساختن بودم پیش از مادر شدن. حالا مادرم قبل از هر چیزی
حالا من دنبالِ راه فرارم از این همه کثافت انباشته شده در کشورم
دنبالِ این که باد و آفتاب حسرت نشوند برای دخترم
دلِ من می خواهد موهای دخترم به آب باران خیس و پریشان شوند
من نگرانِ سالهای عاشقی ِ دخترم هستم
من سیمین ام
من می خواهم از تمامِ این تاریکی و سیاهی رها باشم ...


*سیمین شخصیتِ زنِ فیلمِ "جدایی نادر از سیمین"

۱۳۹۰ شهریور ۲۳, چهارشنبه

زندگی 10

من در ترنم چشمانت
ترانه می خوانم
زندگی می گذرد...

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

...

اینجا
دیوارهای تا ابد
عمرِ مرا می دزدند...

۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

پایان

من
کنار تر از تبارِ کوچه گردِ بی صدف
من
کنار تر از هجوم دست های پس رفته ی بی هدف
من
در آنسوی شهرِ مردمانِ کور
من
کنارِ قاصدک
من
کنارِ رنگ پاشِ نقره فامِ ماهِ دور
من
در انتظار ...
     

                                                         مرده ام.

۱۳۹۰ شهریور ۱۱, جمعه

بعد از تو

می سوزاند خاطره
تنِ بوسه زده ام را
در هوای عطرت...

۱۳۹۰ شهریور ۹, چهارشنبه

همیشه تو

چاله های نیستی را
به بودنِ تو
پُر می کنم...

۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

حضور

صدای شب، با آوای تو، در آمیخته
دلتنگی رمیده و
به گل میخ، آویخته

۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

جاده

سایه ی رقصانِ بی تابِ سیاه
در پسِ پس لرزه ی گریانِ آه
                                            آهنگِ رفتن می کند...

۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

قاصدک

اِسارتند انگشتانت
برای پروازم،
قفس بگشا
می خواهم بروم...

۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

حضور

آب می شود انتظار
وقتی
مویم به چانه ات می ساید...

۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

واژه های گم شده

به گِل نشسته
شعرِ نافرمانِ من
در حسرتِ چشمانِ تو

۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

تو، تو، تو، تو ...

منو لحظه های نابی، که برام رقم زدی تو
منو شاعرانه هایی، که برام قلم زدی تو
منو اون همه قشنگی پُریم از واژه ی دلتنگ
منو اون همه خیابون، که باهام قدم زدی تو

۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

هنوزِ همیشه

هنوز مستِ بوی تنت
و باز دلتنگ
سیر نمی شوم من از تو ...

۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

...

نیشگونِ دندان هایت
سرخ می کارد
بر سپیدِ سینه ام ...

۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه

...

رقیب ندارد
وحشیِ بی صبرِ مردانه ات
در جنگِ تن هامان...

۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه

مغناطیس ِ تو

جذب می شوند لبانم
به گودی ِ گردنت...

۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

اعتراف

رهایی ندارم
از وسوسه ی لمسِ تنِ تو
تا انتهای بودن

۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

معجزه ی تو

از چشمانت
چکه چکه غزل
می خرامد بر تنِ تب دارم ...

۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

بی انتها سفر...

منو واژه های بی تاب
دلتنگِ گلِ ستاره هایِ ارغوانی
پشتِ حجمِ سفرِ تو
پنهان شده ایم در عالمِ خواب...

۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

از مغرب

نگاهت
در چشمم می شکفدو
من
طلوع می کنم...

۱۳۹۰ خرداد ۱۸, چهارشنبه

وقتی تو رفتی

دل خوشیه کوچکِ من
پشت پلک های زمان
گم شدو
انحنای تنهایی ام
تا پایانِ بودن کش آمد...

۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

تو

آنجا
در اعماقِ من
شادی می زاید
نگاهِ سیاهِ بی تکرارت...

۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

همین یک آرزو باشد مرا بس...

تو ای
مویت پریشان
                    آرزویی.
تو ای
سیاه ِ تاب ِ مژگان
                    آرزویی.
ملائک قول جانان داده اند ام
تو ای
چشمت غزل خوان
                   آرزویی...

۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

دلتنگی

بوی رنگو
یاد ِ تو و
تن ِ خیسِ گریه ...

بی هوا

دلهره های جانبی
عشق های گذرا
دخترکان انتظار ...

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

سیه چشم

سیه چشمی به کار عشق استاد
به من درس محبت یاد می داد

مرا از یاد برد آخر ولی من
به جز او عالمی را بردم از یاد



فریدون مشیری

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

...

"..."
همه ی احساس من است...

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

پایکوبیست آنجا

دلبرکانِ انتظار
در دلم پای می کوبند
سرخوشِ این همه انتظار
برای کشیدن...

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

آخر قصه همین بود ؟

به آنجا رسیدم
که همه چیز
جز شعرِ چشمان ِ تو
دروغ شد...

۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

به من معنا بده یار

بدونِ شب که
مهتاب
معنا ندارد ...

۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

زندان

مهتاب ِ آسمان رها
مهتاب ِ دریا هم
قفس
فقط سیاه ِ چشمان ِ توست...

۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه

هان! تو که در قابی ...

جای لبهایم
ماسیده است روی شیشه ی قاب
تو می خندیو من
دلتنگم...

۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

من

در قفسِ چشمانت
اسیرو
با رویای آغوشت
درگیر...

۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

یه روزِ خوب میاد ...

گم شدن در موهای نرمِ مشکیت
لذتِ این روزهایِ انگشتان من است ....

۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

نفس

لبهایت
اینجا، در انحنای گردنم
واژه را فراموش می کنند
هرچه می ماند
نفس است، نفس... نفس...

۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه

نمی شود که بهار از تو سبز تر باشد...

نمی شود که تو باشی، به مهربانی ِ مهتاب
در آن زمان که روحِ دردمندِ ولگردم
                                                        بستری می جوید
                                                        بالینی می خواهد
                                                        تا شاید دمی بیا ساید

نمی شود که تو باشی به مهربانی ِ مهتاب
و این روح ِ دردمندِ ولگرد
                                                       باز هم کوله را زمین نگذارد
                                                       و سر را به زانوی مهربانی ِ تو.


نادر ابراهیمی/ یک عاشقانه ی آرام

***

سه شنبه های زیادی را پس انداز کرده ام تا در روزهای تلخی مثل این؛ که تولد توست ولی تو نیستی، من بی محبتت نباشم.


***
امروز سالروز تولد نادر ابراهیمی ست.

۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

نمی شود

مویت پریشان و
چشمت غزلخوان
چگونه از تو بگذرم ؟

۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

کو تا آخرش ...

قرارمان شد آخرش.
نبودنمان برای من آخر بودو
نخواستن برای تو
حالا
در میانه ی راه ِ آخر
تنها رها شدمو
تو از آخر رد شدی...

۱۳۹۰ فروردین ۹, سه‌شنبه

بیماری

تومور است خودخواهی.
ریشه دوانده.
با رگ و پی یکی شده.
و ما همه، چه پر تومور...

۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه

اسفند

گاه به ابر،
گاه به باران ، گاه آفتاب
نهایت ِ عاشقی ست
این اسفند ِ دمدمی با مهتاب

۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه

بهاریه

عطرِ نرگس،
زینت هم آغوشیمان
عشق می خواند ...

۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

بهار ِ من

بنفشه ها زردند
بهار هم
خزان دارد
بی تو ...

۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

نوازش ِ تو

جشن است برای سرانگشتانم
موهایت
گردنت
گونه ات ... تنت

۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

حقیقته که داره !

عشق، غمگینه
حتا اگه دو طرفه باشه ...

۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

طعم ِ گس ِسیگار

تلخی ِ شیرینی ست
مزه ی سیگارت
در دهانم

۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

بخند

بخند بر من
بخند بر رویش عشق هزار ساله
بخند بر تمنای تن های تشنه مان
بخند
خنده ی تو
زیباترین اتفاق جهان است

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

دل کند یاد ... دل کند یاد ...

طعم تلخ ِ دلتنگی
هیاهوی خیابان
و منی که بی آغوش مانده ام ...

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

چراغ ِ دلم، چراغ ِ خونه

کنج ِ دلم نشسته ای، بی خیال
هیاهو انگار اثر ندارد بر تو
بقچه پهن کرده ای، ساز می زنی و می خندی
گاه، دلتنگی هم که می وزدو هم رقص موهایت می شود
تو همپای سازت آواز می خوانی، بلند
انگار زنهار می دهی
"هی دلتنگی برو، من در دلش خانه دارم."

۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

دل ِ من تنگ است...

صدایت می پیچد توی گوشم
"مهتاب"
و دلتنگی رنگ می بازد ...

۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

آبی

عاشقانه هایمان
شاد و آبیند
و عجیب درخشان

۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

بی تو

واژه گم شده ست
بی تو
کلام بی معنا ...

۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

درخشش ِ تو

ستاره های عشقت
روی تن ِ زنانه ام
زندگی می گذرد...

۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

تا همیشه بی تو

شعر و شور
رفته ست از من
بی تو

۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

رویای آزادی

سیمان ِ سرد ِ بلند
رشته ی مرگ، در یاد

قاصدک می پوسد
قاصدک می میرد ...

۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

کلمه

هر واژه از دهان تو
نوبرانه ی مزه ایست
وصف ناکردنی 

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

بی طاقت

تابِ گوشواره، وقتی
سر به دیوارِ غصه
تکیه داده م

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

منِ تو

بویت
در پوستم رخنه کرده
حالا، همیشه
در آغوش توام...

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

بادِ سرد ِساحلی

گیسو به باد سپردم
پا به برف
دل به دریا...
بی نیاز از خویشتنم

۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

معنا


معجزه ی بی نهایتی
بر ذهن خسته ام،
با معنی ام با تو

۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

هیچ

.
.
.
.
.
.
.
.

هیچی ...
تهش هیچی نیست جز دلتنگی

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

مرگ

زانوهایم را
به بغل می فشارم
آغوش خالی مرگ است

اشتباه

آب می شوی بی من
دستت را نکش

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

زندگی 9

لیوان های چای،
سیگارهای نیم سوخته،
زندگی تلخ و سوزناک می گذرد...