۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

به سیاهی عشق

دفنش کردم
با همین دست های خودم
دست های کار نکرده
ناخن های به طرح نشسته
با همین ها
دفنش کردم.
دست کشیدم به موهایش
موهای مشکی براقش
به هم شان ریختم
مرتبشان کردم
روزهای آرزو را تکرار کردم
اما
دفنش کردم.
یک بارِ دیگر
برای بارِ آخر
زبریِ ته ریشش را
به سرانگشتم سپردم
دست کشیدم به لب هایش
آخ لب هایش...
اما
من
دفنش کردم.
لب هایش را بوسیدمو دفنش کردم
موهای مشکیَش را نواز کردمو دفنش کردم.
خاطره را خوب نبش کردم
عمیقِ عمیق
به خون نشسته.
دفنش کردم
زیرِ تمام خاطراتِ بد و خوب
که بعد از عشق آمدند.


و من سیاه پوشم،
به سیاهی چشمانش...