۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

نورِ شب

نمی درخشی 
در آسمان من دیگر،
افول کردی ...

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

و آنها برنگشتند

بازی هایِ کودکانه مان
عجینِ با مردن،
اجلِ بی تابِ اطرافمان
پاگیرِ کشتنِ شادی،
من و تو
زبان به مرگ گشوده و
حیرانِ این حماسه ی بی تکرارِ بودن
گم شدیم در هیاهوی خمپاره
در انتظارِ پدرانِ بی بازگشت
در معنای رنگ های یک پرچم
در شوریِ بی انتهای حسرت
در آرزوهای قاصدکِ بی پرواز
و آنچه پیدا شد
ما شدیم
افسردگان دلزده
آگاهان بی عمل
یک نسلِ بی رونق 

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

تولد

کودکی در من نیست
این انبوهِ غصه های بی سرزمین ست
که در من هست می شود ...


پ.ن :
و من به رنگِ شادی،
عمر دوباره شان را
می زایم.

۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

وقتِ عاشقی

ساعتِ نگاهت
در دلم زنگ می زند
بیدارم عزیزم، بیدارم.

۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

من سیمین ام*

بغض دارم امروز، مدام. نمی دانم بغضِ دلتنگی و دوریست یا تاثیر کثافت مواج در هوا ، شاید تاثیرِ رفتار نامردان این سرزمین است ، نمی دانم ...
شاید حتا تاثیر تبریکاتِ سالگرد ازدواج باشد که نیمی شان سراغ کودک دوم را می گرفتند...
آنها که نمی دانند اما من و بغضم می دانیم که به همین اولی هم زندگی را بدهکارم . دومی چرا ؟ خودم را بدهکار تر کنم ؟
من سیمین ام، در عجب این همه پستی و پلشتیِ اطرافم ...
روزی که من کودکم را زادم ایران جای بهتری بود و توهمِ من این بود که بهتر هم خواهد شد.
اما نشد. دانشگاه ها سهمیه بندیِ جنسیتی شدند و من نگران شدم. نگران تر از اینکه برای ارث و دیه و مهریه بودم.
لایحه ی حمایت از خانواده به مجلس رفت و تهِ دلِ من لرزید ...
حالا هر روز خبری دوباره نگرانم می کند، حالا من که روزی مادری خوشحال و امیدوار بودم، نگران و لرزان و ترسانم.
حالا دیگر سهمیه بندی جنسیتی جای خودش را به تفکیک جنسیتی داده
حالا به جای ارث و دیه نگران دختری هستم که قرار است مدرسه اش، زندان باشد.
من سیمین ام، می خواهم بروم ...
من آدمِ ساختن بودم پیش از مادر شدن. حالا مادرم قبل از هر چیزی
حالا من دنبالِ راه فرارم از این همه کثافت انباشته شده در کشورم
دنبالِ این که باد و آفتاب حسرت نشوند برای دخترم
دلِ من می خواهد موهای دخترم به آب باران خیس و پریشان شوند
من نگرانِ سالهای عاشقی ِ دخترم هستم
من سیمین ام
من می خواهم از تمامِ این تاریکی و سیاهی رها باشم ...


*سیمین شخصیتِ زنِ فیلمِ "جدایی نادر از سیمین"

۱۳۹۰ شهریور ۲۳, چهارشنبه

زندگی 10

من در ترنم چشمانت
ترانه می خوانم
زندگی می گذرد...

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

...

اینجا
دیوارهای تا ابد
عمرِ مرا می دزدند...

۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

پایان

من
کنار تر از تبارِ کوچه گردِ بی صدف
من
کنار تر از هجوم دست های پس رفته ی بی هدف
من
در آنسوی شهرِ مردمانِ کور
من
کنارِ قاصدک
من
کنارِ رنگ پاشِ نقره فامِ ماهِ دور
من
در انتظار ...
     

                                                         مرده ام.

۱۳۹۰ شهریور ۱۱, جمعه

بعد از تو

می سوزاند خاطره
تنِ بوسه زده ام را
در هوای عطرت...