۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

ال ثبت در تاریخ


باور کردم.

۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

...

دلم دل خوش می خواهد ...

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

عشق

خیلی نگذشته از روزهایی که دوست داشتم اشک بریزم تا حال بهتری داشته باشم ...
حالا هر شب ، هر روز ، با بهانه و بی دلیل ، اشکم سرازیر است ...
اما حالم بهتر نمی شود ...
برای بهتر شدن تو را می خواهم ، اینجا در آغوشم ...

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

پیری

رو به روی آینده ایستاده ام ، دست می کشم به موهایم، یک دانه شان هم سفید نیست ، دلبرانه ریخته اند روی شانه ام ...
صورتم می تابد توی آینه، نه خطی نه چروکی ...
چشمانم روی تنم می لغزند، گردنم کشیده و کمرم باریک ...
پاهای تراش خورده ام هم به صندلهایم ختم می شوند ...
.
.
.
به چشمهایم نگاه می کنم : خوبم ها فقط اگر تو بخندی !

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

تو

دوستت دارم، خیلی خیلی دوستت دارم :*

۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

سوال

در گوشه کنار باهم بودنمان
پر است از علامت سوال
برای من
برای تو
و برای دیگران
اما تا وقتی با هم بودنمان هست
چه هراسی از این همه سوال بی جواب ؟

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

دنیا

برای عاشق تو بودن نیازی به رابطه ی مدام نیست
من از همان اولین بار که دیدیمت ...
از همان اول که سر دو میز جدا نشستیم  و من برای دیدنت می چرخیدم
از همان اولین دیدار که قوری چای را بغل کردم و از من عکس گرفتی
از همان خنده ی اول  ...
عاشقت شدم
حتا اگر نبینمت و نباشی اینجا ، باز هم عشق من ماندگار است و پایدار
برای عاشق تو بودن نیازی به رابطه ی مدام نیست