۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

باش

کنار ِ همه ی همهمه ی خواستن،
تنها
نبودنت را می شنوم.

۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

قهقرا ، تشابه ، هستی

بچه های بزرگتر -توی حیاط- از مایکل جکسون حرف زدن .
اومد خونه و پرسید مایکل جکسون کیه ؟!
پدرش با حوصله براش توضیح داد که مایکل جکسون آدم مهمی بوده .
خواننده بزرگ و رقاص ماهری بوده و نقش مهمی تو تاریخ موسیقی داشته .
بهش گفت آدم پولداری بوده و خیلی به بچه های فقیر و نیازمند کمک می کرده .
بعد یهو،  وسط این آرامش توضیحی ، هستی با هیجان فریاد زد :
" فهمیدم ! مثل امام خمینی ."

۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

بی پایان ِ راه

به شماره افتاده
نفسهایش،
مست ِ هوای سینه ام.
عاشقی در راه است...

۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

عادت

عادت می کنیم.
به همه چیز عادت می کنیم.
به نبودن، به نداشتن، به نخواستن، به گرانی ...
به دیکتاتوری، به مرگ، به دوبله ی فارسی وان ...
به همه چیز عادت می کنیم.

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

تصلیح *

وقتی زیرسیگاری ها را شستند و پاک کردند ما سیگار کشیدن را ترک کردیم.
وقتی به ما گفتند که کتابهای مقدس، قمار کردن را از گناهان شمرده اند ما ورق ها را سوختیم.
با نخستین نسخه سرزنش آمیز یک طبیب، ما شرابخواری  ِ خوش  ِ شب هایمان را کنار گذاشتیم.
وچون داستان دستگیری بی کسان و یتیمان را در ساده ترین آیه های مذهبی خواندیم جیب هایمان را در دست اولین عابر فقیر تکاندیم
و جامه هایمان را به دومین عابر برهنه بخشیدیم.
و شنیدیم که گفتند : " خوشا به حال فروتنان و پرهیزگاران که شادی دنیا از آن ایشان است. "

آنگاه ابتدایی، برهنه، تهی، غمگین و سلامت رفتیم تا از رودخانه بگذریم. رود طغیان کرد و همه ما در آب فرو رفتیم.


 نادر ابراهیمی / تصلیح/ مصابا و رویای گاجرات

* توضیح نویسنده : تصلیح را من به معنی "اصلاح کردن خود" و " تطهیر" آورده ام که شاید به این شکل تا کنون به کار نرفته باشد و درست هم نباشد.

۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

آرامش

بی در و پیکر دنیا و
آغوش تو همه ی آرامش ...

۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

زندگی 7

من به خنده ناز می کنم ،
تو به خنده ناز می کشی.
و زندگی می گذرد ...

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

بک آپ

سرانگشتم
حافظه ی پنهان ِ عاشقیست
به وقت ِ دلتنگی.

۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

استقلال

قد میکشه جلوی چشمام ...
امشب برای اولین بار خودش تنهایی رفت حمام.
باورتون نمیشه چه لذتی داره دیدن و بوییدن و بوسیدنش ...

۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

تولدت مبارک


... و 
هستی ِ من، هست شد.

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

خون بازی

لبخند غریبی دارد،
آن سنگفرش ِ پُرخاطره از خون بازی.

۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

بوسه

حسرت ِ بوسیدنت ...

و من غرق در آن.

۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

اسم

اسمت بزرگ بود،
بزرگتر از عاشقی ...

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

ویرانه

گاهی چون کوه ،
گاهی به تلنگری ویران.

دوستی

بی کسی هایمان
دست در گردن ِ هم،
با هم غریبه اند.

سرنوشت

یافتمت.
نخواستی ام.
سرنوشت جاری شد...

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

آویز

به دیوار
آویزان،
حسرت ِ خالی ِ آغوشم...