۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

12 روزه هستی رو ندیدم. 5 روزه بابک رفته و همه ی من خلاصه شده تو دراز کشیدن رو کاناپه و تماشای فیلم و سریال و خوردن چایی. دارم دیوونه میشم. البته اگه تا حالا نشده باشم !!!
نمی تونم بخوابم. دلم براشون تنگ شده. دلم برای سفت بغل کردن هستی تنگ شده. دارم دیوونه میشم. 12 روزه نهایتن روزی 3 دقیقه باهام حرف زده و جیغ کشان و شادی کنان رفته سراغ بازی. رفته شمال بچه م ... رفته بدون مامان بابا خوش بگذرونه ...
دارم دیوونه میشم
دارم دیوونه میشم
دارم دیوونه میشم
دارم دیوونه میشم
دارم دیوونه میشم
.
.
.
.
.
.

۱ نظر:

Unknown گفت...

خوووودت میدونی خسسسستم
خودت مییدونی هالیت نیست.هالیت نیست