۱۳۹۱ مرداد ۱۵, یکشنبه

پلک زدنِ خوبی داری، به پلک زدنِ منم سر بزن

می دونید من از بچگی پلک زدنم خوب بود، لاک زدنم هم.
کلی خاطره‌ی پلکی/لاکی دارم حتا، البته پلک زدن جز توانایی‌هامه و لاک زدن جز علاقه‌مندی‌هام.
اینجوری بگم که آخرین امتحانم رو تو آبان ماهِ سال79 دادم ( الان حسِ یه دایناسور خسته رو دارم :)) ) ولی مدرکم رو که نگاه کنید میبینید تو تیرِ 79 صادر شده. چرا ؟ خب چون پلک زدم! به همین سادگی.
اون موقع ها که دانشجو بودم (دایناسور خسته اِگین) بچه معروف بودم. تنها مهتابِ دانشکده بودم و خیلی شیطون. ولی خب پرروئه پلک زن هم بودم واسه همین جون سالم در بردم.
یه ترمی دو روز پشتِ سرِهم با یه استاد کلاس داشتیم. یه روز 4 ساعت سخت افزار و یه روز 4 ساعت "مطلب". یه روزی که مطلب داشتیم، استاده اومد بالا سرم گفت "ببینم چی کارا کردی تا حالا؟" یه لبخند گنده زدم گفتم "هیچی." گفت "خب چرا ؟" گفتم "وقت نکردم". چشماش گرد شد و صداش بلند، گفت " بچه! چه طور وقت کردی رنگ لاکتو از دیروز تا حالا عوض کنی؟" منم به شکلِ کلاسیکی براش پلک زدمو گفتم "دقیقن واسه همین نرسیدم به مطلب." همچین بهت زده منو نگاه کرد و گفت "تو یکی منو دق میدی آخر" و رفت پی کارش D-:

خلاصه‌ش که آدم نمی تونه استعداد‌هاشو ایگنور کنه برن، مام کلِ تواناییمون همین پلک زدنه. حالا تازگیا موقع پلک زدن سلام هم می‌دیم، آخه آدم باید به تواناییاش اجازه‌ی رشد بده.
آره، درسته هیچی نشدم ولی پلک زنِ خوبیم.

۲ نظر:

همای گفت...

جالب بود مکالمه با استادتون :)
منم یه تجربه مشابه داشتم، آخرش استاده رو بدهکارم کردم، چه کارایی می کنه آدم تو اون سن ها... :))

صادق حسینی گفت...

سلام از تویتر به اینجا رسیدم
همه چی عالی بود

دست مریزاد
منو در تویتر دنبال کن