۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

زندگی - فوتبال

می چینمشان روبرویم پیش از خوردن.
یکی صورتیه کمرنگ است
سه تاشان سفیدند، دو تا دایره و یک بیضی
یکی هم تپل است و زرد شفاف
یکی هم سرخابیست ( این یکی را هراز گاهی که نیاز می شود می خورم)

***

قرار است هیچ کدام از داروها را یادم نرود
قرار است دیگر پیاده روی طولانی نکنم
قرار است کار خانه را سبک کنم
قرار است استراحت کنم از نوع مطلقش!

***

خواسته اند با درد و بیماری مدارا کنم که کار به جراحی نکشد
به جراحی بکشد سخت می شود، مرگ می شود.
من هم مدارا می کنم. حداقل سعی ام را می کنم!
اما ... اما لعنتی ها مگر می شود وقتی فردا بازیه دربیست ؟


پ.ن : من چه طور فردا بالا و پایین نپرم از خوشی بعد از گلهای استقلال ؟!

۳ نظر:

mahshad گفت...

چی شده یعنی؟ :( اینشالله که نکشد به جراحی و این ها...

Unknown گفت...

chi shode?
omidvaram zoode zood khob beshi mahtabam :*

حسن شیرعلی گفت...

طبق عادت گشتم پیدا کردم اینجا رو حداقل یه دلداری بدم بهت . عیب نداره بالاخره فوتباله دیگه . تیم شما هم کلا تیم نیست اما شما که سرتون به سنگ نمیخوره فقط افسردگی نگیری .
فالحال این بیماری هم که هست . انشالله زودتر خوب شه یه وقت بدتر نشی . یه باخت فوتباله ها . والا .

خلاصه تسلیت عرض میکنم .