۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

و آنها برنگشتند

بازی هایِ کودکانه مان
عجینِ با مردن،
اجلِ بی تابِ اطرافمان
پاگیرِ کشتنِ شادی،
من و تو
زبان به مرگ گشوده و
حیرانِ این حماسه ی بی تکرارِ بودن
گم شدیم در هیاهوی خمپاره
در انتظارِ پدرانِ بی بازگشت
در معنای رنگ های یک پرچم
در شوریِ بی انتهای حسرت
در آرزوهای قاصدکِ بی پرواز
و آنچه پیدا شد
ما شدیم
افسردگان دلزده
آگاهان بی عمل
یک نسلِ بی رونق 

هیچ نظری موجود نیست: