۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

من سیمین ام*

بغض دارم امروز، مدام. نمی دانم بغضِ دلتنگی و دوریست یا تاثیر کثافت مواج در هوا ، شاید تاثیرِ رفتار نامردان این سرزمین است ، نمی دانم ...
شاید حتا تاثیر تبریکاتِ سالگرد ازدواج باشد که نیمی شان سراغ کودک دوم را می گرفتند...
آنها که نمی دانند اما من و بغضم می دانیم که به همین اولی هم زندگی را بدهکارم . دومی چرا ؟ خودم را بدهکار تر کنم ؟
من سیمین ام، در عجب این همه پستی و پلشتیِ اطرافم ...
روزی که من کودکم را زادم ایران جای بهتری بود و توهمِ من این بود که بهتر هم خواهد شد.
اما نشد. دانشگاه ها سهمیه بندیِ جنسیتی شدند و من نگران شدم. نگران تر از اینکه برای ارث و دیه و مهریه بودم.
لایحه ی حمایت از خانواده به مجلس رفت و تهِ دلِ من لرزید ...
حالا هر روز خبری دوباره نگرانم می کند، حالا من که روزی مادری خوشحال و امیدوار بودم، نگران و لرزان و ترسانم.
حالا دیگر سهمیه بندی جنسیتی جای خودش را به تفکیک جنسیتی داده
حالا به جای ارث و دیه نگران دختری هستم که قرار است مدرسه اش، زندان باشد.
من سیمین ام، می خواهم بروم ...
من آدمِ ساختن بودم پیش از مادر شدن. حالا مادرم قبل از هر چیزی
حالا من دنبالِ راه فرارم از این همه کثافت انباشته شده در کشورم
دنبالِ این که باد و آفتاب حسرت نشوند برای دخترم
دلِ من می خواهد موهای دخترم به آب باران خیس و پریشان شوند
من نگرانِ سالهای عاشقی ِ دخترم هستم
من سیمین ام
من می خواهم از تمامِ این تاریکی و سیاهی رها باشم ...


*سیمین شخصیتِ زنِ فیلمِ "جدایی نادر از سیمین"

هیچ نظری موجود نیست: