۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

دلشاد

تاب می خورم
بر بی تابی ِ بوسه هامان،
دلشاد.

۱ نظر:

سامان گفت...

سلام
ممنونم كه سر زديد و ممنونم از تبريكتون.
خيلي خوشحالم كه تقريبا هم سن و ساليم.
اون چيزي كه در مورد نوشته هات گفتم، اگه بخوام دقيق توضيح بدم اينه كه نوشته هات خيلي تلخن، يا شايد به نظر من اينطور ميرسه، البته شايد قبلا اين رو بهت گفته باشم. منظورم اين بود كه واقعا دنيا اينقدر تلخه، يا دنيات اينقدر تلخه، يا اينكه نگاه تو به دنيا اين شكليه و شايد اونطوري كه فكر ميكني نباشه.
البته نميخوام زياد كنجكاو به نظر برسم، ولي فكر ميكنم يه غم يا درد كهنه داري. البته اين فقط يه حدسه كه ارزو ميكنم اشتباه حدس زده باشم.